جدول جو
جدول جو

معنی شکم شکسته - جستجوی لغت در جدول جو

شکم شکسته
(کَ دَ / دِ)
رنجور از سوء هضم و کسی که مبتلا به سوء هضم باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ تَ / تِ)
که بام درهم فروریخته دارد. که بام نادرست و خراب دارد. بام فروریخته. شکسته بام. خراب. ویران:
یارب کی بینم آسیای فلک را
آب زده، سنگ سوده، بام شکسته.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ شَ / شِ کَ تَ / تِ)
چشم سفید و دیدۀ سفید:
نقش نگه درست ز خطش نشسته است
این سرمه مومیایی چشم شکسته است
نجف قلی خان (از آنندراج)
رجوع به چشم سفید شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
مطیع و منقاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ را کَ دَ)
شام خوردن. (ناظم الاطباء) :
زلفت شکست و پارۀ سودا گرفته ایم
شب گیر میکند همه کس شام چون شکست.
خواجۀ آصفی (از آنندراج).
در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد
چون شام بشکند سفری یار میکند.
میرزا زکی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ گِ رِ تَ)
خرد کردن شکر. ساییدن شکر. شکستن شکر را برای خوردن، چنانکه طوطی. (یادداشت مؤلف) :
خندۀ طوطی لب شکّر شکست
قهقهه ای بر دهن کبک بست.
نظامی.
از من به عشق روی تو می زاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد.
سعدی.
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پسته ات ببیندوقتی که در کلامی.
سعدی.
، کنایه است از سخن بسیار شیرین و دلپسند گفتن. سخت خوش ادا کردن کلمات. عظیم فصاحت داشتن. (یادداشت مؤلف) :
چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 18). و رجوع به شکرشکن شود.
- شکر و قند شکستن، کنایه است از شیرین سخنی کردن. (آنندراج) :
تلخی نشنیدیم هم از ساقی مجلس
هرچند که پیشش شکر و قند شکستیم.
بابافغانی تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بدنام:
زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست
هست بنوعی ز دهر نام شکسته.
خاقانی.
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم شکسته
تصویر چشم شکسته
چشم سفید
فرهنگ لغت هوشیار
خوارکرده بدنام کرده، جمع نام شکستگان: بانام شکستگان نشستن نام من و نام خود شکستن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار