که بام درهم فروریخته دارد. که بام نادرست و خراب دارد. بام فروریخته. شکسته بام. خراب. ویران: یارب کی بینم آسیای فلک را آب زده، سنگ سوده، بام شکسته. خاقانی.
که بام درهم فروریخته دارد. که بام نادرست و خراب دارد. بام فروریخته. شکسته بام. خراب. ویران: یارب کی بینم آسیای فلک را آب زده، سنگ سوده، بام شکسته. خاقانی.
شام خوردن. (ناظم الاطباء) : زلفت شکست و پارۀ سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست. خواجۀ آصفی (از آنندراج). در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد چون شام بشکند سفری یار میکند. میرزا زکی (از آنندراج)
شام خوردن. (ناظم الاطباء) : زلفت شکست و پارۀ سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست. خواجۀ آصفی (از آنندراج). در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد چون شام بشکند سفری یار میکند. میرزا زکی (از آنندراج)
خرد کردن شکر. ساییدن شکر. شکستن شکر را برای خوردن، چنانکه طوطی. (یادداشت مؤلف) : خندۀ طوطی لب شکّر شکست قهقهه ای بر دهن کبک بست. نظامی. از من به عشق روی تو می زاید این سخن طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد. سعدی. طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد گر پسته ات ببیندوقتی که در کلامی. سعدی. ، کنایه است از سخن بسیار شیرین و دلپسند گفتن. سخت خوش ادا کردن کلمات. عظیم فصاحت داشتن. (یادداشت مؤلف) : چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 18). و رجوع به شکرشکن شود. - شکر و قند شکستن، کنایه است از شیرین سخنی کردن. (آنندراج) : تلخی نشنیدیم هم از ساقی مجلس هرچند که پیشش شکر و قند شکستیم. بابافغانی تبریزی (از آنندراج)
خرد کردن شکر. ساییدن شکر. شکستن شکر را برای خوردن، چنانکه طوطی. (یادداشت مؤلف) : خندۀ طوطی لب شکّر شکست قهقهه ای بر دهن کبک بست. نظامی. از من به عشق روی تو می زاید این سخن طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد. سعدی. طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد گر پسته ات ببیندوقتی که در کلامی. سعدی. ، کنایه است از سخن بسیار شیرین و دلپسند گفتن. سخت خوش ادا کردن کلمات. عظیم فصاحت داشتن. (یادداشت مؤلف) : چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که دُر پاشیدی و شکر شکستی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 18). و رجوع به شکرشکن شود. - شکر و قند شکستن، کنایه است از شیرین سخنی کردن. (آنندراج) : تلخی نشنیدیم هم از ساقی مجلس هرچند که پیشش شکر و قند شکستیم. بابافغانی تبریزی (از آنندراج)